ماهانماهان، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

ماهان شده ماه آسمان دل ما

مادر

گویند مرا چو زاد مادر پستان به دهن گرفتن آموخت شب ها بر گاهواره‌‌ی من ... بیدار نشست و خفتن آموخت دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه راه رفتن آموخت یک حرف و دو حرف بر زبانم الفاظ نهاد و گفتن آموخت لبخند نهاد بر لب من برغنچه گل شکفتن آموخت چون هستی من زهستی اوست تا هستم و هست دارمش دوست "ایرج میرزا" مامان عزیزم به اندازه همه زندگیم دستت رو میبوسم و ازت ممنونم که بهترین مادر دنیایی...   پسر عزیزم ازت ممنونم که روز مادر رو برایم معنا کردی و بهم حس واقعی مادر بودن رو دادی... عزیزم ، ماه من کاش منم بتونم برای تو مثل مامانی مامان باشم... همین که هستی و میخندی برام بهترین است... ...
31 فروردين 1393

توی ده شلمرود...

توی ده شلمرود حسنی تک و تنها بود حسنی نگو بلا بگو تنبل تنبلا بگو .... این شعر مورد علاقه ی تو هست که شبها قبل خواب تا نخونم خوابت نمیره...قربونت برم یه جوری به چشمام نگاه میکنی و شیر میخوری و منم برات حسنی رو میخونم  که انگار زمان متوقف شده.. آره زمان تو این لحظات بی نظیر عاشقانه ی ما می ایسته...وقتی که داره خوابت میره و میخوای نخوابی و الکی تکون تکون میخوری و با لالا لایی های که برات میخونم دوباره خواب آلود میشی.. ولی خداییش شبها دنبال هر بهانه ای هستی که نخوابی شیطونک من... اینقدر شیطون شدی که خدا میدونه..همش باید از این طرف و اون طرف جا به جات کنم و دیگه کمرم حسابی درد میکنه ها... بخاطر گل روی شما هر روز و بعض...
25 فروردين 1393

سورپرایز...

وای ماه من مبارک باشه امروز 2 تا دندون دیگه تو دهان کوچولوت کشف کردم...یکی دیگه پایین و یکی هم بالا قربون دندونات برم الهی که دارند تند تند نمایان میشن و ما رو غرق در شادی های بیشتر میکنند.... برات همیشه سلامتی میخوام نفس مامان بابا... قربونت برم راستی عکسی که کنار هفت سین قولش رو بهت داده بودم رو هم تو همون پست هفت سین برات گذاشتم ...
16 فروردين 1393

تو در این روزها....

تو در این روزها خیلی خیلی شیطون شدی...یه جا بند نمیشی و من واقعا باید با 10 تا چشم مواظبت باشم! عید امسال هم تموم شد و امیدوارم سال خیلی خیلی خوبی برا همه و برای ما باشه.. سیزده بدر هم که هوا بارونی بود و همگی منزل مامان جون(مامان بزرگ من)دور هم بودیم که حسابی خوش گذشت تو هم کلی ذوق کرده بودی مخصوصا برا کبابا و آتیش ها.... این مدت حسابی با بابایی کیف کرده بودی و امروز که صبح بیدار شدی کل خونه رو دنبالش گشتی فدات بشم الهی...   دیروز همه وسائل خطرناک توی خونه به اتاق منتقل شدند و تا حدی خونه رو ایمن کردیم برات... چون مثل فرفره سراغ همه چی میری مخصوصا همش میخوای بری زیر مبل!!!البته عید تموم شد و روکش ها  رو میذارم رو...
16 فروردين 1393

نوروز 1393

يا مقلب القلوب و الابصار يا مدبراليل و النهار يا محول الحول و الاحوال حول حالنا الي احسن الحال پسر قشنگم..فقط 4 ساعت و 36 دقیقه دیگه مونده تا سال جدید شروع بشه... ساعت 20:27:7  سال تحویل میشه... سالی که گذشت بهترین سال زندگیمون بود چون تو با قدمهای کوچولوت وارد زندگی ما شدی و مثل یه تیکه جواهر  شروع به درخشیدن کردی....سال 92 سال تولد دوباره من بود... ماهانم برات یه هفت سین طلایی چیدم چون تو طلای ناب هم امسال کنار مایی و امیدوارم همیشه و همیشه با سلامتی کنار هم باشیم...بی صبرانه منتظرم تا با تو و بابایی سال جدید رو شروع کنیم... این هم عکس شما در کنار هفت سین 1393 پسر طلایی رنگم.... پیش به سوی بهترین ها....
16 فروردين 1393

تو...

تو ... تنها واژه تمام زندگی منی               با تو جمله ساختن سخت نیست     چون تو برایم کتابی ناتمامی       پر از حرف های نا گفته     پر از شعرهای نا خوانده     پر از احساسی برای من     تو پر از منی     و من پر از تو!! ...
14 فروردين 1393

مبارک باشه نگین دندونات عزیزم...

فدات بشم این چند روزه اول عید حسابی داری برامون غر غر میکنی و حق هم داری چون واقعا درد شدیدی داری و دائم داری ناله میکنی چون.... چون دیروز بالاخره این نگین ارزشمند خودش رو نمایان کرد...تیز تیز که وقتی به قاشق یا لیوان میخوره (که البته خودت عمدی میکشی بهشون) یه صدای غیژ غیژی درست میکنه که نگو ولی بعدش دردت میاد و گریه میکنی قربونت برم..فدات بشم ماه من مبارک باشه ...انشالله همه دندونات بسلامتی در بیان و بزرگ بشن و دیگه هیچوقت تو زندگیت درد نداشته باشی... فدای پسر گلم بشم که تا میارمت نزدیک هفت سین که ازت عکس بگیرم حمله مبکنی بهش ونمیتونیم عکس بگیریم!!!!! عیدیهات هم مبارک که حسابی داری عیدی جمع میکنی ها.... ...
4 فروردين 1393
1